Macro Economy
اقتصاد کلان و اقتصاد خرد، یک جفت بخشبندی اقتصادی هستند که توسط رگنر فریش ابداع شدهاست و عمومیترین بخشبندی در اقتصاد هستند.در مقایسه با اقتصاد کلان، اقتصاد خرد شاخهای از علم اقتصاد است که به مطالعه رفتار اشخاص و بنگاهها در تصمیمگیریها و کنشها میان این افراد و بنگاهها در بازارهای به دقت تعریف شده، میپردازد.
اقتصاد کلان، شاخهای از علم اقتصاد است که با رفتار و تصمیمگیری اقتصاد در سطح کلان سروکار دارد.
اقتصاد کلان به مطالعه شاخصهای تجمعی مثل تولید ناخالص داخلی، نرخ بیکاری، درآمد ملی، شاخص قیمت و رابطه متقابل بین بخشهای مختلف اقتصاد به منظور درک بهتر چگونگی عملکرد اقتصاد میپردازد. اقتصاددانان کلان مدلهای اقتصادی را توسعه میبخشند تا ارتباط بین درآمد ملی، تولید، مصرف، بیکاری، تورم، پسانداز، سرمایهگذاری، تجارت بینالملل و مالیه بینالملل را توضیح دهند.
ثروت ملل (The Wealth of Nations) کتابی نوشته آدام اسمیت (Adam Smith)، اقتصاددان و فیلسوف اسکاتلندی است که در سال ۱۷۷۶ میلادی برای اولینبار منتشر شده است.
اسمیت در زمانی به شهرت رسید که دولتهای مطلق ملی، ذخایر فلزات گرانبهای جهان را در انحصار خود درآورده بودند و سعی میکردند تا از طریق سیاستهای صادراتی سختگیرانه، ثروت خود را افزایش دهند. انگیزه این دولتها، مفهومی کاملاً جدید از ثروت ملی بود؛ این که ثروت ملی از کار مردم آن کشور سرچشمه میگیرد و نه از میزان ذخایر طلای آن. بر اساس این ایده، بازارهای اقتصادی باید خود را به گونهای متعادل کنند که گویی بازار توسط «دست نامرئی» هدایت شده و از منافع شخصی هر فرد نشأت میگیرد. دولت، تنها باید یک چارچوب منظم و کالاها و خدمات عمومی خاص را ارائه دهد.
تقسیم کار، بهرهوری را به شدت بهبود بخشیده است. به جای این که یک کارگر به صورت انفرادی محصولی را از ابتدا تا انتها تولید کند، اکنون تولید را میتوان به مراحل جداگانه تقسیم کرد. برای مثال، ساخت یک محصولی مانند دستگیره شامل ۱۸ مرحله مختلف میشود. کارگری که آموزش ندیده است، ممکن است بتواند تنها چند دستگیره را در روز تولید کند. با این حال، اگر ۱۸ کارگر هر کدام فقط یک مرحله را اجرا کنند، میتوانند تا پایان روز چندین هزار دستگیره تولید کنند. در واقع تقسیم کار یکی از بزرگترین دستاوردهای جامعه مترقی محسوب میشود و این موضوع به دلیل این که مردم تمایل طبیعی به مبادله کالا دارند، بسط پیدا کرد. هر شخص، استعدادهای متفاوتی دارد و با کمک اقتصاد مبادلهای، هر یک از افراد دارای تخصص خواهند بود، به عنوان مثال نانوا نان میپزد و قصاب گوشت عرضه میکند.
برای این که معامله انجام شود، تأمینکنندگان و مصرفکنندگان باید بازاری داشته باشند که در آن بتوانند با یکدیگر ملاقات کنند. اندازه بازار تأثیر مستقیم بر مقیاس تقسیم نیرویکار دارد؛ اگر بازار بسیار کوچک باشد، تخصص جواب نمیدهد. به عنوان مثال در یک روستای کوچک، هیچکس به خدمات باربری نیاز ندارد، با این حال در یک شهر بزرگ، باربریها مورد تقاضا هستند. در جایی که مسیرهای آبی وجود دارد، گاریها غیرضروری میشوند. کشتیها، کالاها را در فواصل دورتر به صورت سریعتر و کارآمدتری حمل میکنند.
«تقسیم کار، با تقلیل کار هر انسان به یک عملیات ساده و با تبدیل این عملیات به تنها کار موجود در زندگی او، لزوماً موجب افزایش مهارت کارگر میشود.»
معاملهگران اگر آنها نتوانند برای معاملات خود شریک و یا طرفی که کالاهایشان را میخواهد پیدا کنند، چه کاری میتوانند انجام دهند؟ اختراع پول به عنوان ابزاری برای معامله، این معضل را حل کرد. در ابتدا، ارز به شکل کالاهای طبیعی و یا حیوانات (مثلاً نمک یا دام) بود؛ اما در نهایت، مردم شروع به استفاده از فلزات گرانبها کردند که نه پوسیده میشد و نه ارزششان از دست میرفت. برای جلوگیری از کلاهبرداری، کشورها فلزات گرانبها را به صورت رسمی برجسته و مدرج کردند و پولهای سکهای را به وجود آوردند.
ارزش واقعی یک کالا بر حسب هزینههای تولید آن بیان میشود، نه بر اساس پول. ارزش هر کالا برابر با نیروی کار لازم برای ایجاد آن است. به عنوان مثال، اگر کشتن یک سگ آبی نیاز به دو برابر تلاش برای کشتن یک گوزن داشته باشد، بنابراین یک سگ آبی ارزشی برابر دو گوزن خواهد داشت. ارزش واقعی، همان کاری است که با نرخ ارز بیان میشود.
با این روش محاسبه، ارزش یک کالا نوسان نخواهد داشت؛ چرا که همیشه مقدار کار یکسانی برای تولید آن لازم است. کار انجام شده روی کالا، همان قیمت واقعی آن کالا است. با این حال، قیمت اسمی ممکن است به طور مثال به دلیل کاهش ارزش طلا یا نقره، نوسان داشته باشد. بسته به این که یک جامعه فقیر یا ثروتمند است، کالاها قیمتهای معمولی یا طبیعی را ایجاد میکنند که تقریباً برابر با هزینه کار انجام گرفته بر روی آنها است.
فروشنده یک کالا به طور معمول میخواهد برای خود سود ایجاد کند. اگر فروشنده نتواند سود حاصل کند، باید کالای خود را به قیمت خرید بفروشد؛ یعنی مبلغی که برای آن پرداخت کرده است. البته او از سود از دست رفته و عذاب این موضوع که به جای آن میتوانست پول خود را در کالاهای دیگری سرمایهگذاری کند، رنج خواهد برد.
«باید همیشه به خاطر داشت که نه هر کالا و یا مجموعهای از کالاها؛ بلکه کار انجام شده است که معیار واقعی ارزش نقره و همه کالاهای دیگر را ایجاد میکند.»
قیمت بازار، قیمتی است که فروشنده واقعاً میتواند به آن دست یابد و بستگی به رابطه میان عرضه و تقاضا در بازار دارد. اگر عرضه زیاد باشد، قیمت کاهش مییابد و برعکس، اگر کالایی کمبود عرضه داشته باشد، قیمت افزایش مییابد. اگر عرضه و تقاضا متعادل باشند، کالا احتمالاً به قیمت طبیعی خود فروخته خواهد شد. اگر عرضهکنندهای بتواند انحصار ایجاد کند، میتواند عرضه یک کالا را به طور مصنوعی پایین نگه داشته و در نتیجه بالاترین قیمت را برای آن دریافت کند.
پیش از این که زمین به مالکیت خصوصی تبدیل شود و افراد ثروتمند مقادیر زیادی سرمایه جمعآوری کنند، کل درآمد حاصل از کار یک شخص، متعلق به خود او بود. اما امروزه کسانی که از دارایی استفاده میکنند، باید بخشی از درآمد حاصل از کار خود را در ازای آن بدهند. این امر در مورد افرادی که توسط افراد دیگر استخدام میشوند نیز صدق میکند؛ کارفرما همیشه بخشی از درآمد حاصل از کار کارگران را برای خود حفظ میکند. البته، کارفرمایان و کارگران میتوانند در مورد میزان پاداش اختلاف نظر داشته باشند؛ اگرچه این مبلغ هرگز نباید از سطح معیشت کمتر باشد. بازار کار در کنار بازار کالا وجود دارد، بدین صورت که اگر تقاضا برای نیروی کار افزایش یابد، تأمینکنندگان برای استخدام بهترین نیروی انسانی از یکدیگر پیشی میگیرند.
قبل از تقسیم کار، هیچکس به سرمایه یا ذخایر انباشته نیازی نداشت. وقتی که افراد گرسنه میشدند، به شکار میرفتند. زمانی که به لباس نیاز داشتند، از پوست حیوانات استفاده میکردند. اما به محض ایجاد رویه تقسیم کار، مردم مجبور بودند مایحتاج خود از جمله مواد اولیه کار و خوراک و پوشاک برای خانواده خود را ذخیره کنند. هنگامی که مردم کالاها را ذخیره میکنند، برخی از آنها بیشتر از نیاز خود کالا جمع کرده و سعی میکنند مازاد آن را برای درآمدزایی بفروشند؛ لذا این کالاها به سرمایه آنها تبدیل میشود. کالاهایی که تولید و فروخته میشوند، «سرمایه در گردش» نامیده میشوند. ماشینآلات، ابزارها و یا اموال را «سرمایه ثابت» یا «داراییهای سرمایهای» مینامند.
به جز آن بخش از ثروت یک کشور که بلافاصله مورد استفاده قرار میگیرد و سود ایجاد نمیکند، تعاریفی که در مورد سرمایه فردی اعمال میشود، در مورد سرمایه ملی نیز صدق میکند. داراییهای سرمایهای یک کشور، شامل ماشینآلات، کسبوکارها، امکانات و حتی مهارتهای شهروندان آن میشود. سرمایه در گردش کشور شامل تمام پول در گردش، موجودی منابع و کالاهای آن است، خواه این کالاها نیمهتمام باشند و یا تمامشده. به مرور زمان، جوامع متوجه شدند که تولید و نگهداری سرمایه پولی تحت عنوان پول کاغذی نسبت به سکههای طلا و نقره آسانتر است. پول کاغذی تا زمانی که قدرت خرید آن ثابت باقی بماند، به اندازه ضرب سکه کارآمد، راحت و مطمئن است.
تلاش دولت برای تقویت یا محدود کردن اقتصاد در بخشهای مختلف، امری مضر است؛ چرا که به جای توسعه و پیشرفت، آن را خنثی میکند. هدف دولت باید ایجاد بستری آزاد برای تمامی فعالین بازار باشد. در حالی که که این افراد از قوانین و مقررات پیروی کنند، فقط باید در معرض نیروهای آزاد بازار قرار بگیرند. البته دولت وظایف خاصی دارد که افراد بخش خصوصی هرگز نمیتوانند آنها را انجام دهند. این وظایف عبارتند از: دفاع ملی اولین وظیفه دولت محافظت از شهروندان خود در برابر حملات است. بنابراین دولت باید یک ارتش یا حداقل یک شبه نیروی نظامی را در اختیار داشته باشد. عدالت برای اجرای حاکمیت قانون و جلوگیری از خشونت میان شهروندان، دولت باید دادگاه، اداره قضایی و پلیس را ایجاد کند. مؤسسات عمومی دولت باید تمام مؤسساتی را که افراد خصوصی نمیتوانند انتظار کسب سود از آن داشته باشند را در اختیار بگیرد. این مؤسسات شامل مدارس و دانشگاهها، کلیساها، خیابانها، پلها و کانالها میشوند.
«مردم در جوامع مختلف باید تا حد امکان و به تناسب تواناییهای خود، تحت حمایت دولت به آن کمک کنند.»
دولت برای انجام این وظایف، به درآمد حاصل از مالیات وابسته است. مالیات بر حقوق بازنشستگی، مالیات بر سود و مالیات بر حقوق از انواع متفاوت آن است. مهمترین اصل مالیات این است که مالیاتها باید بر اساس نرخ از پیش تعیینشده و ارزیابی منطقی از امکانات شهروندان، اخذ شوند. دولت تنها میتواند از بخشی از درآمد فرد که تحت حمایت دولت به دست آمده است، مالیات بگیرد.
مهمترین هدفهای اقتصاد کلان دستیابی یا نزدیک شدن به موارد زیر است:
۱- اشتغال کامل: وضعیتی که در آن بیکاری غیرارادی (نوعاً در مورد نیروی انسانی) وجود نداشته باشد یا در حداقل ممکن و قابل قبول باشد.
۲- ثبات قیمتها: یعنی سیاستگذاران اقتصادی با سیاستگذاریها و تصمیمهای خود سعی کنند با اقدامات مناسب طوری عمل کنند که قیمتها (قیمت کالاها، خدمات، عوامل تولید) نوسانات زیادی نداشته باشند.
۳- توزیع عادلانه درآمد در جامعه: دسترسی همه آحاد جامعه به امکانات با تبعیض و تمایز نباشد، به طوری که شکافهای موجود بین دهکهای درآمدی جمعیت کشور کم شود یا حداقل، زیادتر نشود.
۴- رشد و توسعه اقتصادی مداوم: که همان هدف غایی مادی و معنوی همه اقتصادهای دنیاست.
مجموع مقادیر از هرچیزی که یک کشور در یک بازه زمانی مشخص تولید میکند را تولید ملی میگویند. هرچیزی که تولید و فروخته شده مقدار برابری از درآمد را باعث میشود، از این رو تولید و درآمد اکثراً معادل در نظر گرفته میشوند و اغلب قابل معاوضه هستند. تولید میتواند به عنوان درآمد کل اندازهگیری شود یا میتواند از جنبه تولید نشان دادهشود و به عنوان مجموع ارزش کالاهای نهایی و خدمات یا مجموع ارزش افزوده در اقتصاد اندازهگیری شود.
خروجی اقتصاد کلان معمولاً توسط تولید ناخالص داخلی (GDP) یا یکی دیگر از حسابهای ملی اندازهگیری میشود. اقتصاددانان در مطالعه رشد اقتصادی علاقهمند به افزایشهای بلند مدت در تولید هستند. پیشرفت در تکنولوژی، انباشتگی ماشین آلات و دیگر انواع سرمایه و آموزش بهتر و سرمایه انسانی تولید اقتصاد را در طول زمان افزایش خواهد داد. با این حال تولید همواره بهطور پیوسته رشد نمیکند، چرخههای تجاری باعث افت در تولید ملی میشوند که به این وضعیت رکود گفته میشود. اقتصاددانان بهدنبال آندسته از سیاستهای اقتصادی کلان هستند که مانع سرخوردن اقتصاد به سمت رکودها شود و اقتصاد را به سمت رشد بلند مدت هدایت کند.
مقدار بیکاری در یک اقتصاد توسط نرخ بیکاری اندازهگیری میشود. نرخ بیکاری درصد کارگران بدون کار نسبت به کل نیروی کار است. نرخ بیکاری در نیروی کار شامل افرادی میشود که تمایل به پیدا کردن شغل دارند. افرادی که بازنشستهاند، افراد تحت آموزش یا افرادی که از پیدا کردن شغل بهعلت کمبود شغل ناامید شدهاند در زمره افراد بیکار قرار نمیگیرند.
تورم به افزایش سطح عمومی قیمتها در کل اقتصاد گفته میشود. زمانی که قیمت کاهش مییابد، پدیده تقلیل قیمتها (Deflation) رخ میدهد. اقتصاددانان این تغییرات را توسط شاخص قیمتها محاسبه میکنند. تورم زمانی که اقتصاد بسیار فعال شده و بیش از اندازه سریع رشد میکند اتفاق میافتد. به همین منوال کسادی در اقتصاد باعث کاهش قیمتها میشود.
بانکهای مرکزی، کنترلکنندگان عرضه پول کشور، سعی بر جلوگیری از تغییر در سطح قیمتها توسط سیاستهای پولی دارند. افزایش نرخهایی بهره یا کاهش عرضه پول در اقتصاد منجر به کاهش تورم میشود. تورم باعث افزایش نااطمینانیها و دیگر عواقب منفی برای اقتصاد میشود در عوض کسادی و کاهش قیمتها باعث کاهش تولید اقتصاد میشود. بانکهای مرکزی سعی بر تثبیت قیمتها دارند تا بدینوسیله از اقتصاد در برابر عواقب منفی محافظت کنند.
تغییر در سطح قیمتها نتیجه چندین عامل است. نظریه مقداری پول بیان میکند که تغییرات در سطح قیمتها مستقیماً با تغییرات در عرضه پول ارتباط دارد. اکثر اقتصاددانان اعتقاد دارند این رابطه تغییرات بلندمدت در سطح قیمتها را توضیح میدهد.نوسانهای کوتاه مدت اغلب با عوامل مالی ارتباط دارند، اما تغییرات در تقاضا و عرضه کل میتواند در سطح قیمتها تأثیرگذار باشند. برای مثال، یک کاهش در تقاضا بهعلت بحران اقتصادی میتواند منجر به کسادی و پایین آمدن سطح قیمتها شود. یک شوک منفی بر عرضه اقتصاد مثل بحران نفت باعث کاهش عرضه کل و ایجاد تورم میشود.